امد اما بي صدا خنديد و رفت ...
لحظه اي در كلبه ام تابيد و رفت ...
آمد از خاك زمين اما چه زود ... دامن از خاك زمين برچيد و رفت ...
ديده از چشمان من
پنهان نمود ... از نگاهم رازها فهميد و رفت ...
گفتم اينجا روزني از عشق نيست
... پيكرش از حرف من لرزيد و رفت ...
گفتم از چشمت بيفشان قطره اي
... ناگهان چون چشمه اي جوشيد و رفت
گفتمش
من را مبر از خاطرت ... خاطراتش را به من بخشيد و رفت
salam fateme joon kheili qashang bod.kheili mamnon azizam
14213 بازدید
2 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
11 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian